آقای روباه شگفت انگیز

کتاب آقای روباه شگفت انگیز اثر رولد دال که توسط نشر مرکز به چاپ رسیده داستانی جذاب برای کودک و نوجوانان است. داستان از آن جایی شروع می شود که: پایین دره، سه مزرعه بود که صاحبان آن ها مزرعه داران موفقی بودند. خیلی ثروتمند بودند، اما آدم های پلیدی هم بودند. ممکن است شما هم آدم هایی به همین پلیدی و خود خواهی دیده باشید. اسم های آن ها مزرعه دار بوگیس، مزرعه دار بونس و مزرعه دار بین بود.

بوگیس مرغدار بود. او هزارها مرغ داشت. به طرز وحشتناکی چاق بود چون هرروز برای صبحانه و نهار و شام هرکدام یک مرغ پخته می خورد که داخل شان با یک عالمع مخلفات پر شده بود. بونس پرورش دهنده اردک و غاز بود و بین باغ سیب داشت و بوقلمون پرورش می داد...

کتاب آقای روباه شگفت انگیز مناسب چه سنی است و به چه کسانی پیشنهاد می شود؟

کتاب آقای روباه شگفت انگیز که در دسته بندی کتاب های کودکان و نوجوانان قراردارد را به تمام کودکانی که به داستان های کارتونی و یا انیمیشینی علاقه مند هستند، پیشنهاد می کنیم. این کتاب، مناسب گروه سنی 16 به بالا بوده و حتی بزرگسالان نیز می توانند از خواندن آن لذت ببرند. همچنین، شما می توانید بعد از خواندن این داستان زیبا از نویسنده رولد دال، کارتون آن را نیز مشاهده کنید.

بخشی از متن کتاب آقای روباه شگفت انگیز:

روباه ها گرسنه می شوند.

آن روز عصر، سه چادر در گودال روی تپه زدند، یکی برای بوگیس، یکی برای بونس و یکی برای بین، چادرها دور سوراخ آقای روباه را گرفته بودند و سه مزرعه دار بیرون چادرهای شان نشسته بودند و شام می خوردند. بوگیس سه مرغ پر شده با مخلفات خورد، بونس شش پیراشکی پر شده با مایه بدمزه جگر غاز خورد و بین دو دبه آب سیب نوشید. هر سه تفنگ های شان را کنارشان گذاشته بودند. بوگیس مرغ پخته ای را که از آن بخار بلند می شد، برداشت و آن را نزدیک سوراخ روباه گرفت و فریاد زد: بویش را می فهمی، آقای روباه؟ مرغ ترد خوشمزه! چرا بالا نمی آیی تا یکی ببری؟ بوی تند مرغ به پائین تونل، جایی که روباه ها چمباتمه زده بودند، رسید. یکی از بچه روباه ها گفت: آه پدر! نمی توانیم آرام بالا برویم و آن را از دستش بقاپیم؟ خانم روباه گفت: فکرش را هم نکن، آن ها هم درست همین را می خواهند.

بچه روباه ها فریاد زدند: اما ما خیلی گرسنه ایم. چقدر طول می کشد تا بتوانیم چیزی بخوریم؟ مادرشان جواب نداد. پدرشان هم جواب نداد. جوابی نداشتند که بدهند.

وقتی هوا تاریک شد، بونس و بین چراغ های جلوی هر دو تراکتور را روشن کردند و به سمت سوراخ تاباندند، بین گفت: حالا باید نوبتی کشیک بدهیم، یک نفر نگهبانی می دهد و دو نفر می خوابند و تا صبح همین طور ادامه می دهیم. بوگیس گفت: اگر روباه سوراخی حفر کند و درست از آن طرف تپه بیرون بیاید چه؟ تو به این فکر نکرده بودی، مگر نه؟ بین وانمود کرد که قبلا به آن فکر کرده است و گفت: معلوم است که فکرش را کرده بودم! بوگیس گفت: پس زود راه حلش را بگو...