آبنبات هل دار
-
دسته بندی : داستان و رمان ایرانی
ویژگی های محصول
-
نویسنده :
مهرداد صدقی
-
نوبت چاپ :
بیست و نهم
-
سال چاپ :
1401
-
تعداد صفحه :
416
-
نوع جلد :
شومیز
-
قطع :
رقعی
-
وزن :
400
موارد بیشتر
نقد و بررسی اجمالی
Cardamom candyکتاب آبنبات هل دار اثر مهرداد صدقی که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده نوشته ای از زبان یک کودک بجنوردی، به نام محسن می باشد که برادرش به جبهه می رود و اسیر می شود. محسن فرزند آخر یک خانواده پنج نفری بوده و پسری بسیار بازیگوش و پر شیطنت است که دائما خرابکاری می کند. آن ها همراه مادر بزرگشان در یکی از محله های قدیمی بجنورد زندگی می کنند.
ماجراهایی که محسن آن ها را ایجاد کرده سرشار از داستان های خنده دار و حیرت انگیز است. یکی از نقاط قوت کتاب، توانایی نویسنده در نشان دادن فضای پشت جبهه ها است. نویسنده نشان می دهد که چگونه مردم در این فضا زندگی روزمره خود را می گذراندند و سرگرمی های خاص خود را داشتند.
کتاب آبنبات هل دار به چه کسانی پیشنهاد می شود؟
اگر علاقه مند به دوران جنگ و دفاع مقدس هستید و می خواهید از اتفاقاتی که در پشت جبهه ها پیش آمده آگاهی داشته باشید، مطالعه این کتاب که در سایت اینترنتی کتاب طلا عرضه شده، با داستان های جذاب و نشاط آورش به شما مخاطبان عزیز پیشنهاد می شود.
چرا باید کتاب آبنبات هل دار را مطالعه کنیم؟
کتاب آبنبات هل دار اثر مهرداد صدقی توصیفی از فضای پشت جبهه ها است. که برای بسیاری از مردم یادآور روزهای جنگ بوده، همچنین قهرمان داستان؛ محسن، از روزگاری میگوید که مردمان آن شاد و سرزنده هستند. خواندن این کتاب به ما می فهماند که می توان با کوچک ترین دلیل ها هم بزرگ ترین شادی ها را برای خود به ارمغان بیاوریم.
بخشی از متن کتاب آبنبات هل دار:
دم گاراژ میانجی محمد از ما خداحافظی کرد و سوار اتوبوس شد، همه فکر می کردند برای کلاس های دانشگاهش می خواهد برود تهران، فقط من و مریم می دانستیم می خواهد برود مرخصی بگیرد.
مامان برایش تخم مرغ آب پز و نان گذاشته بود که موقع شام بخورد. ساک و چمدانش خیلی سنگین بود. آقاجان چند بسته آب نبات هل دار هم برایش گذاشته بود و قبل از سوار شدن محمد به او سفارش کرد: این چند تا هل دار خودتان بخورین. این یکی دو تا رم اگه دیدی استادی بهت نمره کم مده بهش بدی که هوات داشته باشه.
اتوبوس که راه افتاد محمد برای مریم دست تکان داد. مامان و بی بی زود یک دستشان را از توی چادر در آوردند و قبل از مریم برای محمد دست تکان دادند. من هم دستی برایش تکان دادم و بعد دست توی جیب هایم کردم تا از تخمه هایی که یواشکی توی جیب هایم ریخته بودم بخورم.
با این که می دانستم محمد زود بر می گردد تا به جبهه برود، دلم حسابی گرفت. هم به خاطر رفتن محمد دلگیر بودم و هم برای این که کلاس های درس داشت شروع می شد...
مشخصات | |
نویسنده |
مهرداد صدقی |
نوبت چاپ |
بیست و نهم |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
416 |
نوع جلد |
شومیز |
قطع |
رقعی |
وزن |
400 |