از چیزی نمی ترسیدم
-
دسته بندی : تاریخ و زندگی نامه
این کالا فعلا موجود نیست اما می توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن به شما خبر دهیم.
ویژگی های محصول
-
نویسنده :
قاسم سلیمانی
-
نوبت چاپ :
صد و بیست و چهارم
-
سال چاپ :
1401
-
تعداد صفحه :
136
-
نوع جلد :
شومیز
-
قطع :
رقعی
-
وزن :
150
موارد بیشتر
نقد و بررسی اجمالی
I was not afraid of anythingکتاب از چیزی نمی ترسیدم اثر جاودانه سردار قاسم سلیمانی که توسط نشر مکتب حاج قاسم به چاپ رسیده توسط خود حاج قاسم با دست مجروحش نوشته شده است که در آن شرح زندگی مردی از دل روستایی دور افتاده در کرمان که چند دوره از زندگی ساده و گیرای خودش را برای تان روایت کرده است. این داستان شکل گیری شخصیت مردی است که از چوپانی به جایگاهی رسید به بلندای وسعت آسمان ها.
آنان که سردار قاسم سلیمانی را فقط با لباس نظامی دیدند خوب است ببینند که او چگونه پرورش یافته است. شرح رشادت ها و شجاعت های سردار سلیمانی بر کسی پوشیده نیست و انتخاب نام کتاب در واقع برگرفته از داستانی بوده که با اشاره به حادثه هتک حرمت یک مامور شهربانی در زمان شاه به یک دختر بی حجاب شکل گرفته و ماجرای آن را به طور کامل در کتاب شرح داده شده است.
کتاب از چیزی نمی ترسیدم به چه کسانی پیشنهاد می شود؟
کتاب از چیزی نمی ترسیدم نوشته سردار قاسم سلیمانی Qasem Soleimani از نظر همه کسانی که او را می شناسند، از همان دسته کسانی است که از چیزی نمی ترسیده. او سردار دل های همه ما بود. خرید کتاب و پیشنهاد تهیه کتاب به این دلیل برای همه ما مهم است که حاج قاسم سلیمانی برای جهان شناخته شده و یک شخصیت بسیار محبوب بوده و هست و خواهد بود.
چرا باید کتاب از چیزی نمی ترسیدم را مطالعه کنیم؟
کتاب از چیزی نمی ترسیدم که در فروشگاه اینترنتی کتاب طلا با تخفیف عرضه شده شرح ماجرای سردار بزرگ دل ها به نام قاسم سلیمانی بوده که با حضور خود در جبهه ها مایه آرامش قلب مردم مظلوم می شد. مطالعه کتاب شما را با بخش هایی از زندگی ایشان و سیره شهیدانه زیستن وی آشنا می کند.
بخشی از متن کتاب از چیزی نمی ترسیدم:
جد مادری من، حاج عبدالخالق با اسب و الاغ از همین جا تا مکه رفته بود و یک سال تمام، سفر او طول کشیده بود. بعضی سال ها هم که خیلی سخت بود و گرسنگی خیلی را به تنگ می آورد به خوردن سبزی های وحشی رو می آوردند.
در همسایگی ما خانه ای بود که آه در بساط نداشت. مادرم که نان می پخت، بچه های او می ایستادند به تماشا. هنوز ایستادن آن دو دختر در ذهنم مجسم است. مادرم چند دسته نان به آن ها می داد و این عمل هر روز تکرار می شد. بعضی وقت ها هم برادرم، حسین ناراحت می شد و آن ها را دعوا می کرد؛ اما گرسنگی باعث می شد تکان نخورند تا دسته های نان را دریافت کنند.
تعطیلی مدرسه و دریافت کارنامه قبولی ۱۳ برایم اهمیت نداشت. آن چه مهم بود، ترکه های خوابیده در جو بود. هر صبح که چشممان به این می افتاد که یک بغل ترکه بید داخل جوب
خوابانده شده، رعشه بر انداممان می انداخت.
یک روز صبح، مدیر مرا از صف بیرون کشید. گفت پشت دست هایم را نشان بدهم؛دادم. شروع کرد به زدن با ترکه خیسانده در جوی آب. پدرم که بر آفتاب نشسته بود، صدای گریه مرا شنید. فاصله مدرسه تا خانه ما چهل قدم بود. صدا زد: آقای مدیر، این پوستش سیاه است. چرا او را می زنی؟ هرچی بزنی، سفید نمی شود!
مشخصات | |
نویسنده |
قاسم سلیمانی |
نوبت چاپ |
صد و بیست و چهارم |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
136 |
نوع جلد |
شومیز |
قطع |
رقعی |
وزن |
150 |
نويسنده |
قاسم سلیمانی |
نوبت چاپ |
صد و بیست و چهارم |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
136 |
نوع جلد |
شومیز |
قطع |
رقعی |
وزن |
150 |