شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپه ری که توسط نشر نگاه منتشر شده به زبانی ساده داستان کودکی مشهور به نام شازده کوچولو را روایت کرده که در جهان سفر می کند.
شازده کوچولو، که در اخترک ب 612  ساکن بود، روزی تصمیم می‌گیرد سفر کند. او در سیاره ‌اش گلی داشت که حسابی مغرور بود، اما دوستش داشت. شازده کوچولو وقتی به زمین می‌رسد، با مرد خلبانی آشنا می شود. دوستی و رابطه‌ عمیق و زیبایی بین شازده کوچولو و خلبان شکل می‌گیرد. این دوستی به مرد کمک می‌کند تا معنا زندگی واقعی را پیدا کند. شازده کوچولو در سفری که دارد، آدم ‌بزرگ ‎های عجیب و غریبی را می ‌بیند که هر کدام دلایل عجیب و غریبی برای کاری که انجام می‌دهند دارند و مرتب یادآوری می ‌کند که این آدم ‌بزرگ ‌ها راستی راستی عجیب هستند...
 

کتاب شازده کوچولو به چه کسانی پیشنهاد می شود؟

داستان شازده کوچولو که یکی از پرفروش‌ ترین کتاب ‌های فرانسوی‌ است و در فروشگاه اینترنتی کتاب طلا با تخفیفات ویژه عرضه می شود نخستین بار در سپتامبر سال 1943 در نیویورک منتشر شد و تاکنون به زبان ‌ها و گویش‌ های متعددی ترجمه شده است. این کتاب به دوست داران داستان های فلسفی با ارزش‌ های انسان‌ گرایانه و همچنین علاقه مندان به قصه های افسانه ای با ادبیات مدرن کلاسیک و همچنین به همه کودکان و بزرگسالانی که علاقه مند به کشف ارزش های جدید در زندگی هستند، پیشنهاد می شود.

چرا باید کتاب شازده کوچولو را مطالعه کنیم؟

کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپه ری Antoine de Saint Exupery تاکنون منجر به اقتباس ‌های متعددی در سراسر جهان اعم از نمایشنامه‌ ها و تئاتر های مختلف تا اپراها و باله ‌ها شده است. این کتاب طوری نوشته شده که با هر بار مطالعه آن به نکته جدیدی دست می یابید و همچنین مطالعه آن باعث می شود که دیدگاه جدیدی به زندگی خود داشته باشیم.

بخشی از متن کتاب شازده کوچولو:

تو اخترک شازده کوچولو، همیشه یک مشت گل های خیلی ساده در می آمده. گل هایی با یک ردیف گلبرگ که جای چندانی نمی گرفته، دست و پاگیر کسی نمی شده. صبحی سرو کله شان میان علف ها پیدا می شده شب از میان می رفته اند. اما این یکی یک روز از دانه ای جوانه زده بود که خدا می دانست از کجا آمده بود و شازده کوچولو با جان دل از این شاخک نازکی که به هیچ کدام از شاخک های دیگر نمی رفت مواظبت کرده بود. بعید نبود که این هم نوع تازه ای از بائوباب باشد اما بته خیلی زود از رشد باز ماند و دست به کار آوردن گل شد. 
شازده کوچولو که موقع نیش زدن آن غنچه بزرگ حاضر و ناظر بود، به دلش افتاد که باید چیز معجزه آسایی از آن در بیاید، اما گل تو پناه خوابگاه سبزش سر فرصت دست اندر کار خودآرایی بود تا هر چه زیبا تر جلوه کند. رنگ هایش را با وسواس تمام انتخاب می کرد، سر صبر لباس می پوشید و گلبرگ ها را یکی یکی به خودش می آراست. دلش نمی خواست مثل شقایق ها با جامه مچاله و پر چروک بیرون بیاید، نمی خواست جز در اوج درخشندگی زیباییش رو نشان بدهد...