باشگاه قتل پنج شنبه

کتاب باشگاه قتل پنجشنبه اثر ریچارد آزمن که توسط نشرمیلکان به چاپ رسیده یک رمان جنایی است که فقط یک نویسنده خلاق مثل ریچارد می تواند با تعدادی افراد مسن و از کار افتاده آن را بنویسد. خودش در جایی توضیح داده بود، برای این که این رمان را بنویسد فقط یک ایده خشک و خالی داشته و حسابی می ترسید نتواند به یک اثر خواندنی تبدیلش کند.
با خرید کتاب و مطالعه آن، می بینید که داستان از این قرار است: 
چهار دوست هر پنجشنبه در دهکده ای آرام و زیبا دور هم جمع می شدند، تا با هم درباره پرونده های جنایی صحبت کنند. اسم این دورهمی، باشگاه قتل پنجشنبه است. الیزابت: مامور مخفی بازنشسته، جویس: پرستار بازنشسته، ابراهیم: روانپزشک بازنشسته، ران: رئیس بازنشسته اتحادیه که همگی بالای هفتاد سال سن دارند، اعضای این باشگاه هستند. این ماجرا ادامه دارد تا این که...

کتاب باشگاه قتل پنج شنبه به چه کسانی پیشنهاد می شود؟

این کتاب که در فروشگاه اینترنتی کتاب طلا با تخفیف عرضه شده مناسب افرادی است که علاقه مند به رمان های خارجی هستند، همچنین مطالعه و تهیه آن از آنلاین شاپ، به کسانی که طرفدار داستان های معمایی و جنایی هستند، پیشنهاد می شود. 

چرا باید کتاب باشگاه قتل پنج شنبه را مطالعه کنیم؟

کتاب پر فروش باشگاه قتل پنجشنبه اثر ریچارد آزمن Richard Azmen از لذت بخش ترین کتاب ها است که طرفداران داستان های جنایی و معمایی شیفته اش می شوند. این کتاب، از آن دسته رمان هایی بوده که لذت خواندنش تا مدت ها همراهتان خواهد ماند. همچنین در حین خواندن این داستان با چیزهایی آشنا می شوید که لنگه اش را در هیچ داستان جنایی دیگری، نخواهید یافت.

بخشی از متن کتاب باشگاه قتل پنج شنبه:

افسر – دانا دوفریتس – دوست دارد اسلحه داشته باشد. دوس دارد قاتل های زنجیره ای را تا انبار های متروک تعقیب کند و به وجود زخم تازه گلوله در کتفش به طرز مهیبی کار را تمام کند. شاید کم کم از طعم نوشیدنی هم خوشش بیاید و با دوستش خوش گذرانی کند.
ولی در حال حاظر دانای بیست و شش ساله که ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه صبح، با چهار مستمری بگیری که تازه همین الان آن ها را دیده سر میز ناهار نشسته است، می فهمد که باید برای رسیدن به همه آن چیزها تلاش کند و به علاوه باید قبول کند تقریبا ساعت آخری که این جا بوده نسبتا برایش سرگرم کننده بوده است.
دانا بارها در مورد نکات عملی برای امنیت خانگی، سخنرانی کرده است. و امروز هم همان حضار مسن همیشگی آن جا بودند، روی زانوهایشان پتو انداخته بودند، بیسکویت مجانی می خوردند و چند نفر هم بی خیال ته سالن چرت می زدند. او هر بار همان توصیه ها را به آن ها می کند؛ از اهمیت زیاد و بی چون و چرای زدن قفل به پنجره ها می گوید، از نگاه کردن کارت شناسایی و ندادن اطلاعات شخصی به تماس گیرنده های تبلیغاتی.
قبل از هرچیز، او قرار است شخصی دلگرم کننده در دنیایی وحشتناک باشد...